کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم!

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم!

ساعت ۲ بعد از نصف شب!

معمولا ساعت ۲ بعد از نصف شب چیز جالبی از مخ آدمیزاد بیرون نمی زند...آخ که چقدر از جمله ی بعد از نصف شب خوشم می آید!! از بچگی فکر می کردم آدم در این ساعت خیلی کلا محیر العقول است و خیلی این ساعات با آن اسمش ملکوتی می تواند باشد! البته این تفکرات ناقص مربوط به زمانی بود که دبستان بودیم و با وجود گردشی بودن شیفت اکثر مدرسه ها..مدرسه ی ما چون توسط موجودی که خواب آرام نداشت اداره می شد کلا ۵/۷ صبح مثل مرغ خواب زده تلو تلو خوران مارا می کشاندند مدرسه و عربده ها و حرکات موزون صبح گاهی از خودشان ترشح می کردند! آن وقت ها مادرم به ضرب و زور کتاب قصه و نوار قصه ی خاله سوسکه و کرم های کتاب خوار و التماس مارا می خواباند!! (بنده تا پنجم دبستان هدفونی اندازه ی قابلمه بر سرم می گذاشتم و تا زمانی که خوابم ببرد تا بوق سگ گوش جان به عشوه های خاله سوسکه می سپردم...و داستان جنگل که آقا شیره به جای خاله پیرزن در شب طوفانی همه ی حیوانات جنگل رو به خونش راه داد غیر  راسو که او هم آنقدر ناز و ادا ریخت تا اذن دخول گرفت...و کاج کوچولو...و داستان کرم های  کتاب آنجا که کرمی کتاب بدی خورده بود و دل پیچه گرفته بود و می گفت ای وای من! و دیگری دن کیشوت شد...و آخ رنگین کمون ..چقدر دلم گرفت وقتی ثمین باغچه بان هم رفت...یادش بخیر نت هایش را می خواندیم و با بلز و فلوت بر سر زنان اجرا می کردیم!!!) 

زمانی که عشقم دیدن سریال آینه ی عبرت و آتقی بود و چند بار سینه خیز زیر میز وسط هال رفتم و جای خفن ماجرا هی دستگیر می شدم و یکبارم کل فیلم را از توی آیینه دیدم!!! و فقط سرزمین شمالی با اتارو و جان چشم تخمه ای را می شد سر دل خجسته دید و الان فکر می کنم حالا چه اصراری بود ما زود بخوابیم؟!!!   

 

هنوز توی گوشم شعار های صبحگاهی مدرسه می خواند وقتی شل و وارفته کیف سنگین مدرسه را دست به دست می کردیم و کم رمق دست بر شانه ی جلویی می گذاشتیم و هر از گاهی مقنعه ی سفید با آن گل قرمز کذایی بی ربط پرپری را عجولانه جلو و عقب می کردیم تا طره موی بازیگوش آویزان روی چهره ام را به قایم شدن از عالم و آدم عادت بدهم......ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است.......و چند حرکت مسخره ی ورزش و آرام کیفت را کشان کشان ببر تو..بی خطا....بی اشتباه..بی صدا و این ابلهانه ترین و  خنده دارترین تقاضاییست ک می شود از یک بچه ی هفت ساله کرد! 

 

هرچه فکر می کنم بر خلاف نظر خیلی ها اتفاقا در مملکت ما فرهنگ سازی زیاد اتفاق افتاد..فرهنگ عادت..سکوت در برابر تقاضاهای بی جا...اطاعت و مقدس فرض کردن چیزهایی خلاف واقع ..فرهنگ نقد بهتر از نسیه استو فرهنگ آنچه داری دو دستی بچسب که اگر دنبال بهترش بری همین رو هم از چنگت کی گیرن!...  آب شهر را آلوده می کنند.....همه دل درد گرفتیم ...ولی باور کردیم که آب شهر و دل درد همین است که هست و بوده ...تا بهتر از این را نچشی باور نداری که هر گز بهتری وجود داشته! 

 

خوب آمده بودم بگویم در ساعت دو نصف شب چیزی به ذهنم نمی رسد که بگویم که فکر می کنم کاملا تفهیم شد!

 

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:11 ق.ظ

سلام اوالونای عزیز
اولا دیدم داشتی با ضحی سر این که این جا پیام خصوصی دارد و شکلک و این ها حرف می زدی..بله،دارد،همون "تماس با من" اون بالا گوشه سمت راست،خصوصی سازه+توش شکلک هم داره،می تونی اگه حوصله داشتی کدهاشو insert کنی توی کدهای بخش نظراتت،من که حوصله ندارم!
دوما قالبت طبق معمول جواته!
سوما این جا خیلی مشتی تره مرگ تو،حتی ساعت 2 بعد از نیمه شب!
++
درود و بوقت اکنون،سپیده دم بخیر

نه بابا بیخیال بعد میام ابروشو درست کنم چشمشو اشتباها از کاسه درمیارم!!!
+
نظر لطفته پیر اینترنت!! من بدبخت کشوندی یه جایی که فقط قالب آبیش قابل تحمله..خودم می دونم اون جوات بود! اومدم قالبای مختلف رو انتخاب کنم بعد یادم رفت لحظه ی آخر عوضش کنم! قالب قباتریشو چی می گی که یه نارنجی شهرداری و انتخاب کرده بودم!!
++
والا هنوز مشتیتش بر ما ثابت نگشته دادج!
+++
و در آخر شب و روزت بخیر دوست خوبم!

م.میرا پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:12 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

من بودم اون که اسم نداشت،تلافی اون دستی که تو کوریون کشیدی!

از همون بچگی هات که یادمه کینه ای بودی!! :))

چت روم فارسی پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:51 ق.ظ http://www.mihanchat.com

:: بزرگترین چت روم فارسی ::

سلام دوست عزیزم [گل]

از شما دعوت می کنم از بزرگترین چت روم فارسی زبانان دیدن کنید [گل]

ادرس : Www.MihanChat.Com

منتظر شما هستیم ...

راستی از شما ممنون میشم ما رو هم به پیوندها تون اضافه کنید [خجالت]

عنوان لینک : بزرگترین چت روم فارسی لینک : www.mihanchat.com

منتظرتیم ... [خجالت][گل]

واقعا هم خط سوم از پایین خجالت داشت جون تو!

ضحی پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:24 ب.ظ http://mybelief.blogfa.com

آخ آخ گفتی...الانم یادم میوفته دردم میاد...فکر می کنم بزرگترین مزیت دانشگاه نسبت به مدرسه این بود که لازم نبود واسه دست به آب رفتن هم اجازه بگیریم

بعد از 2 نصفه شب هم همچنان دوست داشتنی هستی.

ما مخلص شماییم! D:

م.میرا پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:42 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

شما که خردسال اینترنت هستید سرچ کردن هم بلدید؟! بزنید "کد قالب بلاگ اسکای" به اندازه ی موهای سرتان کد قالب می دهد ،کپی کنید و بروید توی بخش "ویرایش قالب" کنترل پنل خودتان،و پیست (به کسر پ) بفرمایید(طبیعتا کدهای قبلی را پاک می فرمایید!) خیلی از جاها ایضا به اندازه ی همان موی سرتان ،به همراه کد قالب اصلی،کد بخش نظرات هم دارد که شکلک هم دارد،بروید خوشحال باشید که ما نوادگان نبوت،همگی کارمان خیلی درست است ;)

حالا ما آمدیم نظر خصوصی دادیم شما توی بوق بفرما! اونها رو همه دیده بودم زشت بودند که خدمت رسیدیم! بله می دانیم کار شما خیلی درست است!

درنا جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:52 ب.ظ http://www.firedtrees.blogfa.com

چشمم روشن که باید از توی لینک های بچه مردم بفهمم تو آدمی بلاگ اسکای!!

اومدم بهت خبر بدم..سرم گرم شد نظر نداده اومدم بیرون!!!!!!!!!!! اونم مثل همیشه چون فکر می کنم کاریو کردم بعد می بینم نکردم!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد