کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم!

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم!

وقتی فکرم بهم می ریزد

وقتی افکارم به هم میریزد....دیکشنری مغزم کم می آورد...معنی کلمات گنگ می شود و هستی بی معنا می شود...در درک معنی هستی...وجود...بودن..حال..زمان...ریپ می زنم...

معنای درخت..خورشید....آب....زمین....گنگ و کدر می شود...همه می شود صوت..آوا...صوتی که در زبان من یک آهنگ است و در زبان پیرمرد کشاورز آهنگی دیگر....

آنقدر گشته ام به دنبال نداشته ها که داشته ها را گم کرده ام...در سبدم مانده ته خیاری تلخ...هیچ وقت نقشه خوان خوبی نبودم....همیشه سر دو راهی ها بیلی برداشتم و از زیر زمین نقب زدم تا به خورشید برسم...

وقتی افکارم بهم می ریزد سر از رودخانه ها در می آورم...سر از غارها...سر از دشت ها...

وقتی افکارم بهم می ریزد شکلات طعم بادمجان می دهد و کلم مزه ی بستنی توت فرنگی...

وقتی افکارم بهم می ریزد توی آینه ی آسانسور شکمم از بدنم آویزان است و به کمرم چسبیده در بازتاب شیشه ی فروشگاه....

وقتی افکارم بهم می ریزد....دوست دارم فکر کنم میان این همه صوت...رنگ....آهنگ...

وقتی افکارم بهم می ریزد ..دوست دارم هی نقطه پشت نقطه بگذارم جای سکوت ها..مکث ها...

وقتی افکارم بهم می ریزد..احساس انسان بودم می کنم.....

وچه خوب است روزهایی که افکارم بهم می ریزد. 

 

**و خوبتر سرزدن به وبلاگ های گمشده ام!